پروردگارا            

داده هایت ، نداده هایت و گرفته هایت را شکر می گویم                           

چون داده هایت نعمت ، نداده هایت حکمت و گرفته هایت امتحان است.

یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
که تنها دل من ؛ دل نیست

هواشناسى:به دلیل دورى شما هواى دل صاف تا قسمتى ابرى همراه با آه پراکنده مى باشد این سامانه سوزناک تا روز دیدار با شما پایدار خواهد ماند.

حالا که تا اینجا آمدم، حالا که چیزی تا رسیدن به تو نمونده خدا تازه یادش افتاده که ما قسمت هم.....نیستیم.!!!

خدا جون میشه یواشکی بهم بگی اونی که ازش بیخبرم چه حالی داره...؟!

آن که من او را خدا می خوانم

به همان اندازه ای بزرگ میگردد

که ایمان و اندیشه ام او را بزرگ می پندارد.

رمضان آمد و میزان به عمل شو

گر خفته ی خوابی تو سحر شو

یــک شب به کنار غــم مسکین

از لقمه ی نــانــت بــر حـذر شو

این گرسنگی نیست که من می کشم وقتی می دانم ساعاتی بعد سفره ای رنگین با ناز مادرانه انتظارم می کشد

گرسنگی را تو می کشی که نمی دانی ...

خفه شدم باقی اش با خودتان نمی توانم بنویسم.

فقط بگویم روزه هر روزت قبول

مژدگانی ای خیابان خواب ها می رسد ته مانده بشقاب ها

من مسالمت های میلیاردی می بینم و

دعواهای دو قرونی در تاکسی،

چقدر مردم در تاکسی حریص می شوند!!!

منبع:پیرمرد

دختری که مسخره بازی درمیاری نیگات می کنه

و چشمهاش برق می زنه و زیر لب می گه عزیزم...!!

دختری که روسری بد رنگ رو که براش خریدی سر می کنه

و میاد به دیدنت...!!

دختری که وقتی قدم می زنید و یه پسر خوش تیپ تر می بینه،

خودش رو بیشتر می چسبونه بهت...!!

دختری که وقتی از همه شاکی هستی و داد می زنی ،

هیچی نمی گه، فقط آروم دستتو می گیره...!!

دختری که روز زن براش یه شاخه گل می خری ،

با به لبخند غمگین می گه مهم خودتی...!!

این دخترو حق نداری اذیت کنی...!

این سرباز ویتنامی در جنگ علیه آمریكا در ۴۷ سال قبل دست خود را به دلیل عفونت و جراحت شدید از قسمت بازو از دست داد.

تکناز : پزشكی كه مسئول مداوای او بود می گوید :‌ مسلما باید وی را هر چه سریعتر عمل جراحی می كردیم اما نتوانستیم او را برای مداوا به جایی بفرستیم .

تیم پزشكی معالج این سرباز ویتنامی استخوان دست او را به صورت كامل از گوشتش جدا كردند تا به عنوان یادگاری از این عمل نزد خود نگه دارند.

اما پزشك وی تصمیم گرفت كه این استخوان را به دست صاحب اصلی اش بازگرداند و به همین علت آن را به ویتنام آورد و پس از پیدا كردن این سرباز ، استخوان دستش را به او داد.