Net Book

فــردا هـمـون روزیــه کــه تــو اومــدی تــو زنــدگـیـم,تــولـد یه عـشـق پــاک تـو بــی کـسـی و خـسـتـگـیـم

گـفـتـی کـنـارم مـیـمـونـی تــا آخـرش بـاهـام مـیـای,دلـت فـقـط مـال مـنـه هـیـچـکـیـو جــز مـن نـمـیـخـواد

حـیـف کـه بـه حـرف قـشـنـگ بـودش دوسـت دارم گـفـتـن تــو,خـیـری نـدیـد از عـاشـقـی ایـن دلـم از خـواسـتـن تـو

رفـتـی یـه روزی بی خـبـر دیـگـه نـمـیـای,نـمـیـدونـی چـی مـیـکـشـم حـالـا کـه مـنـو نـمـیـخـوای

هـرجـا هـسـتـی عـزیـزم بـدون مـنـتـظـرم,تـولـد عـشـقـمـونـو تـنـهـا دارم جـشـن مـیـگـیـرم

فـردا مـیـرم اونـجـایـی کـه چـشـام تـورو دیـد,دلـت اومـد کـلـیـد ایـن قـلـبـمـو دزدی

مـیـرم کـه شـایـد بـتـونـم آروم بـگـیـرم,دلـم خـوشـه مـیـای تـورو اونـجـا مـیـبـینـم



           
زنـבگے زیباسـتـــ

بــﮧ زیبایے چشمهاے پـُـفـ ڪرבه از
هِق هِق هــآے شَبــآنـﮧ

بــﮧ زیبایے بغــض نَفَس گیـر روزانــﮧ...

بــﮧ زیبایے قلبــِ تڪـﮧ تڪـﮧ شُده اَز

شڪستنهاے بیشمـآر

بــﮧ زیبایے نفسے ڪــﮧ از تَنگے بالـا نمیایــَב ...

بــﮧ زیبایے تمام شُـבטּ تـבریجے مـטּ ...

آرے

زنـבگے زیباستــ ـــ....



           
سه شنبه 21 خرداد 1392برچسب:, :: 22:46
morteza

استاد سختگیر فیزیک اولین دانشجو را برای پرسش فرا میخواند و سئوال را مطرح میکند
شما در قطاری نشسته اید که با سرعت هشتاد کیلومتر در ساعت حرکت میکند
و ناگهان شما گرما زده شده اید، حالا چکار میکنید؟
دانشجوی بی تجربه فورا ً جواب میدهد من پنجره کوپه را پائین میکشم تا باد بوزد
اکنون پروفسور میتواند سئوال اصلی را بدین ترتیب مطرح کند
حال که شما پنجره کوپه را باز کرده اید، در جریان هوای اطراف قطار اختلال حاصل میشود
و لازم است موارد زیر را محاسبه کنید
محاسبه مقاومت جدید هوا در مقابل قطار؟
تغییر اصطکاک بین چرخها و ریل؟
آیا در اثر باز کردن پنجره، سرعت قطار کم میشود و اگر آری، به چه اندازه؟
حسب المعمول دهان دانشجو باز مانده بود و قادر به حل این مسئله نبود
و سرافکنده جلسه امتحان را ترک کرد همین بلا سر بیست دانشجوی بعدی هم آمد
که همگی در امتحان شفاهی فیزیک مردود شدند پروفسور آخرین دانشجو را برای امتحان فرا میخواند
و طبق معمول سئوال اولی را میپرسد شما در قطاری نشسته اید که با سرعت هشتاد کیلومتر در ساعت حرکت میکند
و ناگهان شما گرما زده شده اید، حالا چکار میکنید؟
این دانشجوی خبره میگوید؛ من کتم را در میارم
پروفسور اضافه میکند که هوا بیش از اینها گرمه
دانشجو میگه خوب ژاکتم را هم در میارم
هوای کوپه مثل حمام سونا داغه
دانشجو میگه اصلا ً لخت مادر زاد میشم
پروفسور گوشزد میکند که دو آفریقائی نکره و نانجیب در کوپه هستند و منتظرند تا شما لخت شی
دانشجو به آرامی میگوید میدانید آقای پروفسور، این دهمین بار است که من در امتحان شفاهی فیزیک شرکت میکنم
و اگرقطار مملو از آفریقائیهای شهوتران باشد، من آن پنجره لامصب را باز نمیکنم.



           
سه شنبه 21 خرداد 1392برچسب:, :: 13:50
morteza



           
دو شنبه 20 خرداد 1392برچسب:, :: 23:4
morteza



           
دو شنبه 20 خرداد 1392برچسب:, :: 22:21
morteza

ريشه ات خشكيده؟

من نميدانستم.

من اگر مي ديدم كه تو بيمار هستي

مادري ميكردم و كمي از روحم بر تو مي پاشيدم.

زير نور خورشيد خانه ات مي دادم

به نوازش ،آواز عادتت مي دادم

ولي افسوس دگر

حال تو رو به بدي ست

مادرت هم غمگين...



           
شنبه 18 خرداد 1392برچسب:متن عاشقانه, :: 22:46
morteza

پسر: بالاخره موقعش شد . خیلی انتظار کشیدم .


دختر: میخوای از پیشت برم ؟

پسر: حتی فکرشم نکن !

دختر: دوسم داری ؟

پسر: البته! هر روز بیشتر از دیروز!

دختر: تا حالا بهم خیانت کردی ؟

پسر: نه ! برای چی میپرسی ؟

دختر: منو میبوسی ؟

پسر: معلومه ! هر موقع که بتونم .

دختر: منو میزنی ؟

پسر: دیوونه شدی ؟ من همچین آدمی ام ؟!

دختر: میتونم بهت اعتماد کنم ؟!

پسر: بله .

دختر: عزیزم !

بعد از ازدواج :

کاری نداره ! از پایین به بالا بخون !
 

 



           
شنبه 18 خرداد 1392برچسب:, :: 15:5
morteza

 

دير آمدی
تمام شده ام ديگر

بس كه بلعيده ام اندوه نبودت را
...
هنوز اما همانند حاتم ام

می بخشمت

با آنكه هزار شب بی خوابی

طلب دارم از تو
!!



           
شنبه 18 خرداد 1392برچسب:متن عاشقانه, :: 14:7
morteza
 

◄►בلتنگتـــ ڪـﮧ مے شوم


פֿوבم را בر آینـﮧ مے بینم


و בر چشمـانـم


تــو را تماشا مے ڪنم


ڪی مے شود


از آب و آینـﮧ ها برخیزے


و پیش בست هاے פֿـالیـم


بنشیــنے (؟)ܓܨ............................



           
شنبه 18 خرداد 1392برچسب:, :: 14:3
morteza

دختری از کوچه باغی میگذشت
یک پسر در راه ناگه سبز گشت
.
در پی اش افتاد و گفتا او سلام
بعد از آن دیگر نگفت او یک کلام
.

دختر اما ناگهان و بی درنگ
سوی او برگشت مانند پلنگ
.
گفت با او بچه پروی خفن
می دهی زحمت به بانویی چو من؟
.
من که نامم هست آزیتای صدر
من که زیبایم مثال ماه بدر
.
من که در نبش خیابان بهار
میکنم در شرکت رایانه کار
.
دختری چون من که خیلی خانمه
بیشت و شش ساله،مجرد،دیپلمه
.
دختری که خانه اش در شهرک است
کوی پنجم،نبش کوچه،نمره شصت
.
در چه مورد با تو گردد هم کلام
با تو من حرفی ندارم والسلام!!!



           
چهار شنبه 15 خرداد 1392برچسب:, :: 12:51
morteza



           
یک شنبه 12 خرداد 1392برچسب:, :: 19:42
morteza



           
یک شنبه 12 خرداد 1392برچسب:, :: 19:40
morteza

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید میدوارم از وبلاگم خوشتون بیاد نظر یادتون نره
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان Net Book و آدرس padmin.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 83
بازدید ماه : 157
بازدید کل : 12751
تعداد مطالب : 113
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1






Top Blog
مسابقه وبلاگ برتر ماه

Online User